سلام دوستای گلم این چند وقت یه مشکلی پیش اومده بود نمیشد بیام اینجا. خیلی دلم تنگ شده بود!!
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد او به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود نالید .
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند .
مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد
چشمش مینالید. وقت عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
بیست سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت . مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود . همه تعجب کردند. مرد گفت:
" من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم... "
Design By : Pichak |