خانمی با همسرش گفت اینچنین: کای وجودت مایه ی فخرزمین! ای که هستی همسری بس ایده آل خواهشی دارم مکن قال و مقال! هفت سین تازه ای خواهم ز تو غیر خرج عید و غیر خرج از رخت نو "سین" یک ، سیاره ای، نامش پراید تا برانم مثل برق و مثل باد "سین " دوم، سینه ریزی پرنگین تا پرد هوش از سر عمه شهین! "سین" سوم، یک سفر سوی فرنگ دیدن نادیده های رنگ رنگ "سین" چارم، ساعتی شیک و قشنگ تا که گویم هست سوغات فرنگ! "سین" پنجم، سمع دستورات من! تا ببالم من به خود در انجمن! آنگه آن بانو کمی اندیشه کرد رندی و دوز و کلک را پیشه کرد! گفت با ناز و کرشمه آن عیال!! من دو "سین" کم دارم ای نیکو خصال! گفت شویش : من کنون یاری کنم با عیال خویش همکاری کنم!! "سین" ششم ، سنگ قبری بهر من! تا ز من عبرت بگیرد مرد و زن! "سین" هفتم، سوره الحمد خوان بعد مرگم بهر شوی بی زبان!!
Design By : Pichak |