• وبلاگ : yekta
  • يادداشت : شرط عشق
  • نظرات : 1 خصوصي ، 30 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    روزي همه فضابل و تباهي ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از هميشه.

    ناگهان ذکاوت ايستاد و گفت: بياييد يک بازي بکنيم؛. <\/h3>

    مثلا" قايم باشک؛ همه از اين پيشنهاد شاد شدند

    ديوانگي فورا" فرياد زد من چشم مي گذارم من چشم مي گذارم.

    و از آنجايي که هيچ کس نمي خواست به دنبال ديوانگي برود همه قبول کردند

    او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

    ديوانگي جلوي درختي رفت و چشمهايش را بست و شروع کرد

    به شمردن ....يک...دو...سه...چهار...