لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مى نهى بر کلام من ، با احترام سلامت مى گويم نازنين ، هر پرنده سفر کرده اى از تو مى خواند و هر غنچه اى که مى شکفد، نام تو را بر زبان مى آورد. نيم نگاهى به روزهاى تنهايى ام کن و لحظه هاى زرد و بى صداى مرا تو آبى و ترانه باران کن. بگذار باز هم قاصدک ترانه هاى من در هواى دلتنگى تو پرواز کند. همين حوالى بى قرارى ها باز هم گلهاى بى تابى شکفته. زيبا ، امشب ، شام غريبان عاشقانه من و تو است. به يادت مثل شمع مى سوزم و ذره ذره وجودم آب مى شود. تو هم به ياد بى تابى هايم شمعى روشن کن و بگذار مثل من بسوزد. مهربانى باران ، يادم کن در هر شبى که بى ستاره شد.
لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مى نهى بر کلام من ، با احترام سلامت مى گويم
نازنين ، هر پرنده سفر کرده اى از تو مى خواند و هر غنچه اى که مى شکفد،
نام تو را بر زبان مى آورد. نيم نگاهى به روزهاى تنهايى ام کن و
لحظه هاى زرد و بى صداى مرا تو آبى و ترانه باران کن.
بگذار باز هم قاصدک ترانه هاى من در هواى دلتنگى تو پرواز کند.
همين حوالى بى قرارى ها باز هم گلهاى بى تابى شکفته.
زيبا ، امشب ، شام غريبان عاشقانه من و تو است. به
يادت مثل شمع مى سوزم و ذره ذره وجودم آب مى شود.
تو هم به ياد بى تابى هايم شمعى روشن کن و بگذار مثل من بسوزد.
مهربانى باران ، يادم کن در هر شبى که بى ستاره شد.