کودکي هايم اتاقي ساده بود قصه اي ، دور ِ اجاقي ساده بود شب که مي شد نقشها جان مي گرفت روي سقف ما که طاقي ساده بود مي شدم پروانه ، خوابم مي پريد خوابهايم اتفاقي ساده بود زندگي دستي پر از پوچي نبود بازي ما جفت و طاقي ساده بود قهر مي کردم به شوق آشتيعشق هايم اشتياقي ساده بود ساده بودن عادتي مشکل نبود سختي نان بود و باقي ساده بود